جنگ ووسايل اطلاعات جمعي
ارسالي جواد نصريان ارسالي جواد نصريان


نقش رسانه‌ها در درگيري‌هاي ملي و بين‌المللي جهان معاصر انكارناپذير است. اگرچه تصور عمومي بر اين اصل استوار است كه رسانه‌ها در خدمت آگاه‌سازي مخاطبان و اطلاع‌رساني درباره‌ي حوادث جهان پيرامون، قرار دارند، نقش تنش‌زايي آنها پررنگ‌تر به نظر مي‌رسد تا جايي كه در مورد بروز برخي نزاع‌هاي داخلي و خارجي يك كشور، رسانه‌هاي خودي يا بيگانه مقصر اصلي شناخته مي‌شوند . از زمان پيدايش رسانه‌ها تاكنون، اين ساز و كارهاي ارتباطي به گونه‌اي فزاينده در زندگي اجتماعي بشر نقش‌آفرين بوده‌اند به نحوي كه امكان زندگي بدون آنها چندان به مخيله‌ها خطور نمي‌كند. به تعبير كاستلز: «رسانه‌ها به دليل اين كه تار و پود نمادين زندگي ما هستند، همچون تجارب واقعي كه بر رؤياهاي ما تأثير دارند، بر آگاهي و رفتار ما اثر مي‌گذارند و مواد خامي را فراهم مي‌سازند كه ذهن ما با استفاده از آن كار مي‌كند. با آگاهي از چنين اهميتي است كه شناخت كار ويژه‌هاي رسانه‌ها ضرورت مي‌يابد. در خصوص اثربخشي رسانه‌ها در حوزه‌هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و مباحث فراواني مطرح شده است اما هدف اصلي اين نوشتار بررسي تأثيرات رسانه‌ها بر حوزه مسايل نظامي به طور عام و جنگ به گونه‌اي خاص خواهد بود مروري بر ادبيات موضوع بررسي منابع موجود نشان مي‌دهد تأليفات مناسبي در باب رابطه بين رسانه‌ها و جنگ وجود دارد اما به منظور ارايه ديدگاهي جامع‌تر درباره چگونگي و ميزان نقش‌آفريني رسانه، در ادامه، ابتدا منابعي در خصوص تأثير رسانه‌ها بر سياست و سياست خارجي (به دليل هم‌پيوندي جنگ با اين مقولات) ارايه خواهد شد و سپس برخي آثار موجود در خصوص رابطه رسانه‌ها و جنگ (كه بعضاً از طريق اينترنت تهيه شده‌اند) مورد بررسي قرار خواهد گرفت در خصوص تأثيرگذاري بر عرصه‌هاي گوناگون سياست، دوريس گرابر (Doris Graber) كتاب «قدرت رسانه در سياست» را تدوين كرده است. مقالات اين كتاب كه از نويسندگان مختلف گردآوري شده است، تمامي ابعاد نفوذ رسانه‌ها در سياست مدرن را پوشش مي‌دهد. اثر ديگر، «رسانه و سياست دولتي» است كه مسووليت تدوين آن را رابرت اسپريتزر (Robert Spritzer)عهده‌دار بوده است. اين كتاب رويكردي نظامند به مطالعه رسانه و خط‌مشي گزيني دارد. كتاب «تحريف دفاع ـ اخبار شبكه و امنيت ملي» كه توسط استفن آبين (Stephen Aubin) تأليف شده است به اثرگذاري رسانه‌ها به خصوص شبكه CNN) بر سياست خارجي آمريكا مي‌پردازد. سوزان كرادرز (Susan Carruthers) كتابي تحت عنوان «رسانه در جنگ» دارد كه طي آن به بررسي نقش رسانه‌ها در دوران قبل و بعد از جنگ، در جنگ‌هاي تمام عيار و جنگ‌هاي محدود پرداخته و رابطه رسانه و تروريسم را مورد ارزيابي قرار داده است. «رسانه: نفوذ بر سياست خارجي و خط‌مشي نظامي آمريكا به هر وسيله ديگر»، عنوان تك نگاره‌اي است كه مايكل اسكالي (Micheal Scully) آن را تهيه كرده است. محور اصلي تحقيق وي، تأثير رسانه‌ها بر عمليات نظامي در سطح عملياتي و شكل دادن به سياست خارجي براي حمايت از اين عملكرده بوده است. فيليپ تيلور (Philip Taylor) نيز تحقيقي پيرامون «جنگ و رسانه» دارد كه در آن به نقش‌آفريني رسانه‌ها در زمان جنگ پرداخته و تأثير تحول در جنگ‌ها را بر عملكرد و كاركردهاي رسانه‌ها بررسي كرده است . فرانك استچ (Frank Stech) در مقاله‌اي با عنوان «پيروزي جنگ‌هاي CNN» به بررسي تعاملات رسانه و جنگ مي‌پردازد. او پس از تبيين اهميت رسانه‌ها در زمان جنگ، عملكرد آنها به خصوص شبكه CNN را در جريان تهاجم امريكا به سومالي بيان كرده و با رويكردي نشانه‌شناسانه، كاركرد اين شبكه را مورد تحليل قرار مي‌دهد. در نهايت نيز چشم‌اندازهايي از جنگ CNN ارايه مي‌شود .
يكي از پروژه‌هاي تحقيقاتي دانشگاه جنگ ارتش ايالات متحده نيز به موضوع تأثيرات CNN اختصاص دارد كه اجراي آن را مارگريت بلك ناپ (Margaret Belknap) بر عهده داشته است. در اين پروژه، پس از مباحث مختصري در خصوص روابط نظاميان و رسانه‌ها و پس از بيان عملكرد رسانه‌ها (به خصوص شبكه CNN) در تهاجم آمريكا به ويتنام، گرينادا، پانامه، خليج فارس، سومالي، بوسني و كوزوو، اين موضوع مورد ارزيابي قرار مي‌گيرد كه رسانه‌ها مي‌توانند از توان استراتژيك و يا مخاطره عملياتي برخوردارباشند توماس هال (Thomas Hall) نيز در تحقيقي به بررسي رابطه نظاميان و رسانه‌ها پرداخته است. در بخش اول پژوهش، چشم‌اندازي تاريخي از منازعه رسانه‌ها نظاميان ارايه شده است. بخش دوم برخي عوامل ايجادكننده مشكل بين رسانه‌ها و نظاميان نظير فرهنگ، فناوري، بي‌تجربگي و رقابت را مورد بحث قرار مي‌دهد و در ادامه، به تمايل نظاميان براي كسب حمايت‌ رسانه‌ها به منظور انجام بهتر امور پرداخته مي‌شود ملاحظات و شيوه‌هاي اثرگذاري رسانه‌ها بر جنگ به طور كلي در خصوص اثرگذاري رسانه‌ها چند ديدگاه وجود دارد. گروهي اعتقاد دارند كه رسانه‌ها عامل تغيير هستند اما گروهي ديگر، رسانه‌ها را نه عامل بلكه ناقل تغيير مي‌دانند. برخي از صاحبنظران نيز هم بر اهميت نهادهاي سياسي ـ اقتصادي و هم بر نقش رسانه‌ها تأكيد مي‌كنند. اما جدا از اين نظريه‌ها، مهم آن است كه بدانيم بسياري از صاحبنظران بين جهان واقعي و جهان نمايش داده شده توسط رسانه‌ها، تفاوت قايل هستند. به زعم آنها در دنياي امروز، واقعيت‌ها، رسانه‌اي شده‌اند. به عبارت ديگر، ساختارهاي انتقال پيام (رسانه‌ها) در فرايند ارسال، پيام‌ها را گزينش و ارزشگذاري مي‌كنند و از اين رو برخي اخبار و … مهم‌تر از حد معمول مورد توجه قرار مي‌گيرد. امروز دامنه بخش‌هايي كه تحت تأثير رسانه‌ها قرار مي‌گيرند، بسيار وسيع شده است. از سوي ديگر، ميزان اين تأثيرات نيز عمق قابل ملاحظه‌اي يافته است. در اين زمينه مك لوهان (Macluhan) از ارشميدس نقل مي‌كند: «يك نقطه اتكا در جهان به من نشان دهيد تا من توسط آن دنيا را تكان بدهم. مك لوهان باور دارد كه اگر امروز ارشميدس زنده ميبود، به طور حتمي رسانه‌هاي ما را با انگشت نشان مي‌داد و مي‌گفت من چشم‌ها، گوش‌ها و اعضا و مغز شما را به عنوان نقطه اتكا به كار مي‌گيرم و دنيا را آن گونه كه مايلم به حركت درمي‌آورم ورود رسانه‌ها به عرصه سياست به تدريج تغييراتي را در مؤلفه‌هاي قدرت ايجاد كرده است. به بيان روشن‌تر، ما شاهد قرار گرفتن «رسانه‌ها» در فهرست عناصر قدرت و در كنار عواملي نظير اقتصاد، تسليحات، نيروي انساني و … هستيم. به دليل ماهيت و نوع اثرگذاري، قدرت ساطع شده از اين عامل قدرت نرم (Soft Power) است . پيشرفت‌هاي فناورانه در دو دهه گذشته منجر به حضور همه جايي مجازي (Virtual Ubiquity) رسانه‌ها شد. اين ويژگي در خلال جنگ‌هاي اخير به خوبي قابل لمس است، چنان كه پوشش تلويزيوني جنگ خليج فارس در سال 1991، موجب لقب گرفتن آن به عنوان «جنگ CNN» شده است . البته بايد به خاطر داشت اهميت محيط سياسي در رفتار رسانه‌ها نقش تعيين‌كننده‌اي دارد. در واقع موضوع آن است كه رسانه‌ها به طور معمول بر اساس ديدگاه نخبگان حاكم، موضع‌گيري مي‌كنند. براي مثال، نتايج بررسي‌هاي صورت گرفته در خلال جنگ خليج فارس (1991) نشان مي‌دهد رسانه‌هاي آمريكا در طول يك هفته، 100 خبر درباره اعتراضات ضد جنگ و 800 خبر در حمايت از جنگ و پيرامون آرايش نظامي نيروهاي عمل‌كننده، پخش كرده‌اند رسانه‌ها به چند طريق در آغاز يا تداوم جنگ و خشونت ايفاي نقش مي‌كنند. ـ در كشورهايي كه حكومت آنها صبغه‌اي نژادي و قومي دارد، در رسانه‌ها تحت كنترل شديد دولت، تبديل به بلندگو و انعكاس‌دهنده گرايش‌هاي نژادي ـ قومي نظامي حاكم مي‌شوند و به عنوان يكي از ابزارهاي «دگرسازي» با به اصطلاح قرار دادن «ما در برابر آنها» (Us Versus Them)، بستر مناسبي براي ايجاد تنش، خشونت و حتي جنگ داخلي فراهم مي‌كنند، نوع و شيوه رفتاري رسانه‌ها در بحران رواندا و صربستان نمونه‌هاي خوبي در اين زمينه به شمار مي‌روند. ـ در برخي موارد نظير آنچه در بالا به آن پرداخته شد، رسانه‌هاي داخلي يا خود زمينه‌ساز بحران و جنگ هستند و يا به دليل آن كه نمي‌توانند به بيان حقايق بپردازند به ترويج خشونت كمك مي‌كنند. در اين شرايط، اين رسانه‌هاي بين‌المللي هستند كه بايد انجام اين وظيفه را عهده‌دار شوند. غفلت عمدي يا سهوي رسانه‌هاي بين‌المللي در پرداختن به موضوع، منجر به بروز و يا ادامه جنگ و خشونت مي‌شود. در اين باره مارك دافيلد (Mark Duffield) ضمن بررسي گزارش‌هاي تايمز و نيويارك تايمز كه منجر به عدم مداخله جامعه بين‌المللي در جريان نسل‌كشي در كشور رواندا شده است، چنين رسانه‌هايي را در خدمت آنچه بربريت‌گرايي جديد (New Barbarism) غرب ناميده مي‌شود، قلمداد مي‌كند. واقعيت آن است كه اغلب رسانه‌هاي جهاني عملكردي جانبدارانه دارند و اين به طور عمده ناشي از مالكيت آمريكا و چند كشور بزرگ صنعتي بر رسانه‌ها است. هر چند در دنياي رسانه‌ها نيز سلسله مراتبي وجود دارد كه در رأس آن، رسانه‌هاي آمريكايي قرار دارند. در ايالات متحده نيز علي‌رغم وجود بيش از 25000 مؤسسه، تنها 23 شركت بازار روزنامه‌ها، مجلات، تلويزيون، كتاب‌ها و سينما را در كنترل خود دارند. ـ تلاش رسانه‌هاي كشور ثالث براي ايجاد اختلاف بين دو كشور و يا تحريك به اقدام براي جدايي‌طلبي، شيوه ديگري است كه مي‌توان به آن اشاره كردـ ترغيب سياستمداران به آغاز جنگ با مطرح كردن اين ايده كه ساير روش‌هاي تغيير رفتار كشور هدف نتيجه‌بخش نخواهد بود، از ديگر شيوه‌هايي است كه رسانه‌ها به آن متوسل مي‌شوند. 5ـ اگر در زمان جنگ، رسانه‌ها تلاشي براي خاتمه آن انجام ندهند، در حقيقت تداوم خونريزي و خشونت را موجب شده‌اند. در عصري كه بيش از 17000 ماهواره، امكانات فوق‌العاده‌اي را به وجود آورده‌اند، تا حدي كه مي‌توان از ديپلماسي مجازي (Virtual diplomacy) بحث كرد، رسانه‌ها مي‌توانند تلاش فراواني براي ترغيب طرف‌هاي درگير به گفت‌وگو و حتي مذاكرات بين‌المللي چند جانبه به عمل آورند . با وجود تمايل ذاتي رسانه‌ها به خشونت و جنگ، به دليل عمق و گستره اثربخشي آنها، در دهه گذشته، آژانس‌هاي بين‌المللي و سازمان‌هاي غيرحكومتي به استفاده از رسانه‌ها در فرايند صلح‌سازي ترغيب شده‌اند. تخمين‌ها نشان مي‌دهد كه طي 10 سال، يك ميليارد دالر در مداخلاتي كه رسانه‌ها در جوامع گرفتار منازعه داشته‌اند، سرمايه‌گذاري شده است. نظر به چنين اهميتي است كه گفته مي‌شود رسانه‌ها مي‌توانند ابزار مناسبي براي حل و فصل مناقشات و پيشگيري از جنگ‌هاي جديد باشند. اگر صلح‌سازي به معناي تقويت ديدگاه صلح در كشورهاي درگير منازعه از يك طرف و افزايش ظرفيت جامعه مدني براي ايجاد دگرگوني در مناقشات از سوي ديگر باشد، مي‌توان رسانه‌ها را در رديف نهادهاي ذي‌نقش در اين فرايند دانست . واقعيت آن است كه رسانه‌ها، تأثير فراواني بر تغيير روندها، تعريف مفاهيم كاربردي، ترسيم چهره كشورها، گروه‌ها، افراد و … دارند. با توجه به چنين كار ويژه‌اي است كه بعد از حوادث 11 سپتامبر رسانه‌هاي غربي در صدد تعريف مفهوم «تروريسم» برآمدند و در اين راستا «تروريسم / تروريسم خوب» و «تروريسم / تروريسم بد» را مطرح كردند. اگر به اين وضعيت از ديدگاه ميشل فوكو (Michel Foucault) بنگريم كه معتقد است بدترين نوع خشونت، خشونتي است كه عليه واژه‌ها به كار گرفته مي‌شود (يعني از هر مفهوم تنها يك معناي خاص مورد قبول باشد) درمي‌يابيم كه اين كاركرد رسانه‌ها نيز مي‌تواند منتهي به آغاز تهاجم و خشونت شود. حمايت برخي رسانه‌ها از حمله به القاعده به مثابه يك «تروريست بد» از جمله موارد قابل ذكر در اين خصوص است .
تأثير رسانه‌ها بر جنگ به عقيده برخي فرماندهان نظامي، پوشش رسانه‌هاي خبري از عمليات آنها مي‌تواند نيروي مضاعفي تلقي شود. اين گروه از افراد با پي بردن به اهميت رسانه‌ها خواهان نقش فعال آنها (البته در راستاي اهداف و سياست‌هاي نظاميان) در زمان جنگ هستند. آنچه در ادامه به آنها پرداخته مي‌شود نقش خطير رسانه‌ها در زمان جنگ و دليل تمايل اين گروه از نظاميان به آنها را بيان مي‌كند يكي از پديده‌هايي كه در زمان وقوع جنگ رخ مي‌دهد، بمباران استراتژيكي (Strategic Bombing) است كه علاوه بر از بين بردن تأسيسات زيربنايي، اهداف رواني را نيز كه همان تخريب روحيه دشمن، تضعيف اراده غيرنظاميان براي مشاركت در جنگ و ايجاد يأس و نوميدي در جامعه است، در نظر دارد. در چنين شرايطي رسانه‌ها مي‌توانند در حفظ روحيه جامعه مؤثر باشند. در جريان جنگ خليج فارس كه در هر حال جنگي رسانه‌اي محسوب مي‌شد، نمايش بي‌نظير جنگ‌افزارهاي غربي، نه تنها براي آمريكا و متحدانش، كه براي كل كشورهاي غربي اعتبار و منزلت به ارمغان آورد، قدرت مسحوركننده و ويرانگر آن سلاح‌ها را نيروهاي عراقي با پوست و گوشت خود احساس كردند، اما آنان تنها جماعتي نبودند كه مبهوت اين قدرت شدند؛ تمامي كساني كه از نقاط مختلف دنيا تهاجمات پي‌درپي به شهر بغداد، اصابت بمب‌هاي هوشمند به درون پناهگاه‌ها و برخورد موشك‌هاي پاتريوت به موشك‌هاي اسكاد را بر صفحه‌ي تلويزيون خود مشاهده مي‌كردند، در اين حس شگفتي و حيرت شريك بودند. در ايجاد و القاي اين احساس رواني، رسانه‌ها نقش بي‌بديلي داشتند . به طور كلي رسانه‌ها نقش بسيار پراهميتي در جنگ‌هاي رواني دارند. دولت‌ها با استفاده از اين ابزار و به شيوه‌هاي مختلف مي‌توانند روحيه طرف مقابل را تضعيف كنند. فرستادن پيام از طريق پست الكترونيكي براي ترغيب مقامات و نظاميان به تسليم در مقابل دريافت پول، انتشار اخبار كذب مربوط به تسليم شدن برخي رهبران و فرماندهان و … از جمله نمونه‌هاي ساز و كاري است كه در تهاجم اخير آمريكا به عراق به شدت از سوي ايالات متحده مورد استفاده قرار گرفت. در واقع شايد بتوان گفت كه در شرايط فعلي استراتژيست‌هاي نظامي به دليل تأثير گرفتن از اين فناوري‌ها (و نيز به دليل بالا بودن هزينه‌هاي جنگ) نوعي سن‌تزوگرايي را سرلوحه خود قرار داده‌اند از ديد سن تزو (Sun Tzu) بايد به هر طريق ممكن كوشيد تا دشمن روحيه خود را ببازد و اراده‌اش را براي مقاومت از دست بدهد مهارت و هنر آن است كه دشمن را بدون توسل به جنگ و با استفاده از عامل رواني، به زانو درآوريم در كنار اين مباحث بايد هوشيار بود چرا كه كاركرد رسانه‌ها پيچيدگي‌هاي فراوان دارد. براي نمونه، همان گونه كه مي‌دانيم از جمله شگردهاي جنگ رواني، تأكيد بر نوع جنگ‌افزارها و تسليحات پيشرفته براي كاهش ضريب مقاومت در طرف مقابل است. البته اين بحث غيرقابل انكار است اما بايد به اين نكته توجه داشت كه بسياري از صاحبان صنايع و توليدكنندگان تسليحات نيز با پي بردن به اهميت و اثربخشي رسانه‌ها اقدام به خريد و يا ايجاد شركت‌ها و شبكه‌هاي راديويي و تلويزيوني كرده‌اند. براي مثال، شركت جنرال الكتريك كه خود در امر توليد هواپيماها و موشك‌هاي نظامي مشاركت دا رد، مالك شبكه NBC نيز هست. با توجه به آنچه بيان شد مي‌توان دريافت كه نوع فعاليت رسانه‌ها ممكن است توأمان، جنبه راهبردي (جنگ رواني) و تبليغاتي داشته باشد. اصولاً اطلاع‌رساني به موقع و معتبر يكي از مهم‌ترين رسالت‌هاي رسانه‌ها تعريف شده است. بر اين اساس، تصور افراد جامعه آن است كه اين مهم در تمامي مراحل و برهه‌ها مدنظر قرار گرفته و رعايت خواهد شد. علي‌رغم اين مطلب، به اذعان بسياري از صاحبنظران اولين قرباني جنگ (First Casualty) «حقيقت» است. اساساً جنگ و صلح در دو فضاي متفاوت ايجاد مي‌شوند. در زمان صلح معمولاً حقيقت، ابلاغ و منتقل مي‌شود اما در زمان جنگ آنچه بيان مي‌شود امتزاجي از حقايق، تبليغات، شايعه و دروغ است. تعيين ميزان و سهم اين مؤلفه‌ها در فرايند اطلاع‌رساني (در مقاطع جنگي) دشوار است اما به طور كلي چه از نظر مباحث فلسفي و چه از حيث تجربيات حرفه‌اي، توقع بيان حقيقت در چنين شرايطي، انتظار بيهوده‌اي است با مد نظر قرار دادن چنين ملاحظاتي است كه رسانه‌هاي يك كشور در جريان جنگ براي حفظ روحيه و ارتقاي توان رواني آحاد جامعه اقدامات زير را در دستور كار خود قرار مي‌دهند . ـ كم نشان دادن تلفات خودي و بزرگ‌نمايي خسارات دشمن (سانسور و مديريت خبر) ـ بايكوت اطلاعات در مواقع لازم ـ بسيج امكانات داخلي براي دفاع ـ پخش اخبار و اطلاعات «تبليغاتي» و به هنگام ضرورت، غيرواقعي ـ تلاش براي همسو كردن افكار عمومي بين‌المللي با اهداف و سياست‌هاي مطلوب كشور كاركرد رسانه‌ها همچنين مي‌تواند بر جغرافياي جنگ بيفزايد. به بيان روشن‌تر، جنگ ديگر محدود به ميدان‌هاي جنگي نيست و مردمي كه تصاوير زنده‌ي جريان نبرد را از گيرنده‌هاي خود دريافت مي‌كنند، به نوعي خود را در همان فضا احساس مي‌كنند. رسانه‌ها قادرند تصاوير، اخبار، گزارش‌ها و مصاحبه‌هايي را گزينش و پخش كنند كه افكار عمومي بين‌المللي را در سمت و سوي مورد نظر خود (كه الزاماً همسو با ديدگاه قدرت‌هاي بزرگ نيست) راهبري كند. در جريان تهاجم اخير ايالات متحده به عراق، يكي از مهم‌ترين دلايل حمله نيروهاي آمريكايي به محل استقرار خبرنگاران بين‌المللي در بغداد همين قضيه بوده است. از سوي ديگر، رسانه‌ها قادرند نقشي به مراتب بيش از آنچه تاكنون مطرح شده است ايفا كنند. اين بعد از اثرگذاري رسانه‌هاي جهاني شده در جريان جنگ خليج فارس به خوبي مشخص شد. تصرف كويت توسط عراق و سپس آزاد شدن آن نشان داد كه يك دولت مي‌تواند باقي بماند حتي اگر به طور فيزيكي توسط كشور ديگري اشغال شده باشد. اگر دولتي بتواند بر پرده‌هاي تلويزيون وجود داشته باشد، قادر است به موجوديت و نقش‌آفريني خود ادامه دهد. سرزمين كويت اشغال شد، اما دولت آن همچنان در قلمرو رسانه‌ها (Mediascape) باقي ماند. طي مدتي كه كويت به اشغال عراق درآمده بود، امير كويت و رژيم در تبعيد او شركت هيل ـ نولتون (Hill & Knowlton) را با هزينه‌اي معادل 8/10 ميليون دلار به خدمت گرفته بودند. اين شركت كه انتقال پيام‌هاي رژيم كويت را بر عهده داشت، براي افزايش تنفر از صدام و ايجاد همدردي با قربانيان تجاوز عراق، اقدام به پخش برنامه‌هايي مي‌كرد كه در مورد سوءاستفاده‌هاي جنسي سربازان عراقي از كودكان كويتي بود. اين نوع برنامه‌ها در مقايسه شدن صدام با هيتلر نقش مؤثري داشتند. علاوه بر اين، يكي از واقعيت‌هاي ملموس جهاني را مي‌توان شكاف رو به تزايد كشورهاي شمال (به ويژه آمريكا) و جنوب در زمينه فناوري، به ويژه فناوري‌هاي نظامي دانست. اين فاصله موجب نوعي عدم تقارن در جنگ‌هاي احتمالي بين اين دو گروه از كشورها (جنگ‌هاي نامتقارن) (Asymmetric Warfare) مي‌شود .
تا پيش از فروپاشي ابرقدرت شرق، سيستم جهاني داراي ساختار و قواعد بازي مشخصي بود اما با پايان يافتن نظام دوقطبي، جهان مرحله‌ي گذاري را تجربه مي‌كرد كه مؤلفه‌هاي جهاني شدن (Globalization) به تدريج در حال صورت‌بندي و ساماندهي بنيان‌ها و رژيم‌هاي بين‌المللي بودند. اين دوران انتقالي كه از 1991 آغاز شده بود، بيش از يك دهه ادامه نيافت و با وقوع حوادث 11 سپتامبر 2001، روندهاي جهاني دستخوش شوك و تكانه‌هاي جدي شد ايالات متحده كه پس از تجزيه اتحاد جماهير شوروي در سياست خارجي خود با نوعي بحران مواجه شده بود، «تروريسم» را به جاي «كمونيسم» تهديدي جهاني معرفي كرد و آن را به مثابه اصل سازمان‌دهنده‌ي سياست خارجي خود در نظر گرفت . استراتژيست‌هاي كاخ سفيد در گام بعدي به منظور طرح‌ريزي و برقراري نظمي نوين در جهان، به تعريف مصاديقي براي مفهوم «تروريست» پرداختند. در اين گزينش، اغلب كشورهاي مسلمان ودولت‌هايي كه به لحاظ برآوردهاي راهبردي در مراتب نازلي قرار داشتند انتخاب شدند. از سوي ديگر، در شرايط مخاطب محور بودن دنيا [رسانه‌ها (به خصوص نوع ديداري آنها) اثرگذاري فراواني يافته‌اند. چرا كه تأثير يك تصوير معادل هزار واژه برآورد شده است]، شبكه‌هايي همچون CNN، رژيم‌هاي مذكور را «امنيتي» كردند. دولت واشنگتن براي توجيه تهاجم نظامي به كشورهايي كه به لحاظ توانمندي به هيچ روي قابل مقايسه با آمريكا نبودند، از طريق يك استراتژي رسانه‌اي هدفمند تلاش كرد با بزرگ‌نمايي تهديدات و توانايي گروه‌ها و كشورهاي به زعم خود تروريست و با ارايه تصويري مجازي، توان دولت‌هاي هدف را بيش از حد واقعي آن نشان دهد تا اين عدم تقارن را در اذهان جهانيان به حداقل برساند. ديدگاهي منفي پيرامون كاركرد رسانه در زمان جنگ به طور معمول، در ميان گروهي از نظاميان (به ويژه فرماندهان) و رسانه‌ها تنش‌هايي ايجاد مي‌شود كه با عاريت گرفتن يك اصطلاح از نظريه‌ بازي‌ها، مي‌توان آن را به بازي حاصل جمع صفر (Zero – Sum game) تعبير و تشبيه كرد. در قالب اين نظريه، موفقيت يك طرف با ناكامي طرف مقابل همراه است. با عنايت به اين كه پيروزي نظاميان در «مخفي نگه داشتن» و كاميابي رسانه‌ها در «آشكار و افشا ساختن» است، به اعتقاد برخي نظاميان، اين رابطه بين آنان و رسانه‌ها قابل اطلاق خواهد بود. در اين زمينه مي‌توان به مصاديق زير اشاره كرد. به دنبال افشاي رسانه‌هاي همگاني جهاني در مورد به‌كارگيري سلاح‌هاي حامل اورانيوم ضعيف شده از سوي اعضاي ناتو به خصوص ايالات متحده آمريكا در جريان بمباران مواضع صرب‌ها در كوزوو، موجي از خشم و نفرت نسبت به استراتژ‌ي‌هاي فجيع و ضدانساني واشنگتن در سراسر جهان و حتي در كشورهاي اروپايي ايجاد شد. در جريان حمله آمريكا به ويتنام، گزارشگران آمريكايي از بي‌نظمي و ناهماهنگي نظاميان اين كشور، گزارش‌هاي متعددي تهيه و ارسال كردند كه در مخالفت افكار عمومي با جنگ ياد شده سهم عمده‌اي داشت. رهبران ايالات متحده يكي از دلايل شكست در ويتنام را همين مسأله اعلام مي‌كردند. در جنگ خليج فارس، كاخ سفيد براي آن كه پشتيباني و حمايت مردم آمريكا را از دست ندهد در تلاش بود تا از طريق رسانه‌ها اين موضوع را به افكار عمومي منتقل كند كه جنگي بدون خونريزي در جريان است. اين در حالي بود كه صدام نيز با انعقاد قراردادي با CNN (به ارزش 15 هزار دالر در هفته) سعي داشت آثار حملات صورت گرفته به مناطق مسكوني عراق را در سطحي بين‌المللي ارايه دهد تا ديدگاه مردم آمريكا و ساير كشورها نسبت به جنگ تغيير يابد. در اين خصوص برخي از گزارشگران شبكه‌هايي همچون BBC و CNN نظر سيمپسون (Simposon)، سدلر (Sadler) و آرنت (Arnett) به گونه‌اي براي صدام تبليغ مي‌كردند كه به تد ريج آرنت ملقب به جوزف گوبلز صدام شده بود. از سوي ديگر در دنيايي كه اطلاعات به مثابه كالايي استراتژيك ارزشگذاري مي‌شود، دستيابي به اطلاعات مؤثق و به هنگام اهميتي حياتي مي‌يابد. به نظر مي‌رسد در عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات، به سهولت مي‌توان داده‌هاي دلخواه را كسب كرد. اما واقعيت اين است كه تعدد مجاري و كانال‌هاي دريافت اطلاعات، (رسانه‌ها و …) فضا را براي تصميم‌سازان (از جمله نظاميان) كار مي‌كند. شفاف نبودن، خود به عنوان معضلي استراتژيك (Strategic Problem) قابل طرح است كه مي‌تواند اذهان استراتژيك‌ها را آشفته سازد. به عبارتي، آنان را با غافلگيري استراتژيك (Strategic Surpising) مواجه و يا در ارزيا بي‌ها، دچار خطا و اشتباه كند. از زاويه‌اي ديگر نيز مي‌توان كارويژه‌هاي منفي رسانه‌ها را مورد بحث و بررسي قرار داد. به بيان ديگر، علي‌رغم آنكه آثار و كاركردهاي مثبت رسانه‌ها را نمي‌توان انكار كرد، از برخي پيامدهاي منفي نيز نبايد غافل شد. براي روشن شدن بيشتر مطلب در ادامه، نمونه‌اي از اين موارد بيان مي‌شود. پيش از اعلام رسمي ورود ايالات متحده به هر دو جنگ جهاني، رسانه‌هاي عمده آمريكا تعيير خط مشي سياسي اين كشور را انزواگرايي (Isolationism) به حمايت از متفقين پيشنهاد كرده بودند (هر چند كه اين رسانه‌ها نيز از سازمان‌هاي تبليغاتي بريتانيا تأثير مي‌گرفتند). اما براساس نظرسنجي مؤسسه گالوپ در سال 1937، دو سوم مردم آمريكا پذيرفته بودند كه ورود به جنگ جهاني اول اشتباه بوده است. اغلب انزواگرايان بر اين باورند كه تبليغات بريتانيا، آمريكاييان را براي ورود به جنگ فريب (Duped) داده است .
رسانه و تروريسم برخي صاحبنظران با مطرح شدن تروريسم به مثابه پديده‌اي خشونت‌بار، پس از بررسي‌هاي فراوان، ارتباط مستقيمي بين ظهور ارتباطات جهاني مدرن و بين‌المللي شدن تروريسم (از اواخر دهه 1960) يافته‌اند مطالعات گروهي از اين محققان نشان داد كه اكثر اقدامات تروريست‌ها، از ماهيت تبليغاتي برخوردار است. در اين خصوص اشميد (Schmid) و دوگرف DE Graaf)) تأكيد دارند كه تروريسم تنها بر حسب خشونت قابل فهم نيست و در ابتدا بايد از بعد تبليغاتي بودن درك شود. تروريسم يك استراتژي رواني بزرگ و غيرمستقيم است كه از برخورد مستقيم با حريف دوري مي‌كند. تروريست‌ها كه اغلب به لحاظ نظامي شرايط نابرابري با دشمنان خود دارند كمتر به دنبال پيروزي فيزيكي و مادي هستند. يكي از اهداف عمليات تروريستي، ايجاد ترس در مردم است تا دولت خود را براي پاسخ مثبت به خواسته تروريست‌ها تحت فشار قرار دهند. با عنايت به اهميت بعد رواني ـ تبليغي عمليات تروريستي است كه گروهي از محققان اعتقاد دارند: «بدون پوشش رسانه‌اي، تروريسم از بين مي‌رود »واقعيت آن است كه رسانه‌ها به نوعي مي‌توانند در تقويت تروريسم ايفاي نقش كنند. به بيان روشن‌تر، رسانه‌ها از طريق مصاحبه با گروه‌ها و افراد تروريست، زمينه انعكاس بين‌المللي مرام و افكار آنان را فراهم آورده و در فرايند «يارگيري» به آنان كمك مي‌كنند. در اين زمينه الكساندر اظهار مي‌دارد: «رسانه‌هاي خبري از طريق پوشش خبري بي‌حد و حصر و ايجاد و تأسيس كانال‌هاي ارتباطي، خواسته يا ناخواسته به ابزاري در دست استراتژي‌پردازان تروريست تبديل مي‌شوند» . خلاصه و نتيجه‌گيري هدف اصلي اين نوشتار تبيين نقش‌آفريني رسانه‌ها در ابعاد گوناگون جنگ بود. در اين راستا، پس از مروري مختصر پيرامون ادبيات موضوع، شيوه‌هاي اثرگذاري رسانه‌ها بر پديده‌ي جنگ و برخي از اين نوع تأثيرات مورد بررسي گرفت و به استدلال مخالفان حضور و تأثيرگذاري رسانه‌ها در شرايط جنگي پرداخته شد. از برآيند مطالب عنوان شده مي‌توان اين گونه نتيجه گرفت كه به طور كلي تأثيرگذاري رسانه‌ها در قالب ايفاي سه نقش قابل بررسي خواهد بود ـ تسهيل‌كنندگي در اين نوع اثربخشي، رسانه‌ها نه تنها فرايند تصميم‌سازي (Decision – Making Process) را كوتاه مي‌كنند، بلكه به مثابه يك نيروي تقويت‌كننده‌ي تصميمات به ايفاي نقش مي‌پردازند ـ بازدارندگي اين نوع اثرگذاري به دو شكل انجام مي‌شود: شيوه‌ي نخست، ايجاد فشارهاي احساسي است كه در اين سناريو ممكن است پوشش وسيع و قوي تلويزيوني به حكومت و اخلاق سياسي ضربه وارد كند. اما شيوه‌ي دوم، پوشش رسانه‌ها در زمان واقعي است كه احتمال دارد تهديدي براي امنيت عمليات باشد. ـ اجباركنندگي تحت تأثير اين نوع تأثيرگذاري، حكومت‌ها وادار به دخالت و انجام عمليات نظامي مي‌شوند. در اين شيوه مسايل جهاني پوشش داده شده و نمايي از حوادث سياسي ارايه مي‌شود در مجموع بايد اذعان داشت كه رسانه‌ها در فرايند جنگ مي‌توانند پديده‌اي «مثبت» يا «منفي» تلقي شوند. قضاوت كشورها در خصوص عملكرد آنها، بستگي به عوامل و شرايط گوناگون دارد اما محور اصلي اين قضاوت همسويي رسانه‌ها با اهداف، منافع و راهبردهاي دولت مورد نظر است . ازتانکهاي که آمريکايان درجنگ عراق استفاده کرد سربازان عراقي تانک هاي «ام يک آبرانر» ‌را «‌کشنده آرام» مي نامند. اين عنوان بدان خاطر است که «ام يک» مي تواند به گونه اي تانک هاي عهد شوروي ارتش عراق را نابود کند که خدمه تانک حتي از آمدن تانک مهاجم بي خبر مي مانند. اين ماشين هاي کشنده 63 تني داراي تصاوير حساس به حرارت هستند. همين موضوع به سربازان آمريکايي امکان مي دهد تانک هاي پنهان در پشت تپه هاي شني را در شب در هر آب و هوايي ببينند. به علاوه تسليحات اين نوع تانک داراي مزيت برد دورتري هستند. برتري «ام يک» بيشتر ناشي از تحول در فن آوري بي سيم است که شيوه مديريت عمليات نيروهاي آمريکايي را در جنگ متحول مي کند. با بهره گيري از جهت يابي جي.پي.اس. تانک هاي آمريکايي مي توانند بدون ترس از گم شدن در بيابان ها حرکت نمايند. صداهاي آهسته در سطح پايين از صحنه جنگ به داخل تانک منتقل مي شوند و در آنجا فرماندهان مي توانند خدمه را آماده رويارويي با پيش روي خود نمايند. اين مزيت تکنولوژيک از دلايل سرعت و مرگ آوري حمله آمريکا به عراق بود .
مزيت تکنولوژيک مشخص مي کند که چرا نيروهاي آمريکايي در مبارزه با شورش هاي بعدي با مشکل مواجه شدند. در برخورد با شورش ها، نيروهاي آمريکايي مجبور بودند از تانک هايشان بيرون بيايند و پياده در تعقيب جنگجويان دشمن باشند. اين نکته يکي از مشکلات جدي پيش روي ارتش امريکا را نشان مي دهد. چگونه مي توان مزاياي انقلاب بي سيم را به سطح سربازان پياده نظام رساند. پنتاگون براي تحقق اين هدف طرح هايي در حال بررسي و آزمايش دارد. هدف اين طرح ها فراهم کردن امکان ديدن سربازان دشمن قبل از بيرون آمدن آنان از پناهگاه زرهي شان است. سربازان پياده نظام با دسترسي به ويدئو با يک فرمان که توانايي بهره برداري از تصوير «مجازي» پيرامون را دارد، محل را در کنترل خود مي گيرند. اين ويدئوهاي قابل حمل به کلاه سربازان متصل است. «جفري پل» از سازمان طرح هاي پيشرفته تحقيقاتي پنتاگون، اخيرا در جمع يک گروه از دانشمندان و پيمانکاران طرح هاي دفاعي اعلام کرد اگر بدانيد يک نيروي معارض در نزديکي منتظر شما است، چگونه مي توانيد متفاوت عمل کنيد. مي توانيد تصميم بگيريد که خود را براي مبارزه آماده کنيد؛ به ديگران پيام دهيد که نيروي معارض را غافلگير کنند؛ يا يک مسير متفاوت را برگزينيد. اين دانش پيشرفته همان چيزي است که ما بايد به سربازانمان بد هيم . براي انجام اين کار، ارتش بايد گام هاي بلندي در حجم اطلاعات نزديک به زمان واقعي و متناسب با صحنه جنگ بردارد. در جنگ دوم خليج فارس، آمريکايي ها از يک سيستم جديد و ناپخته رديابي استفاده کردند که به فرماندهان تانک ها امکان مي داد از طريق نمايش حمل جغرافيايي آن ها در صحنه جنگ همديگر را شناسايي کنند. اما هدف نهايي بسيار بلند پروازانه بود. برنامه ريزان پنتاگون روزي را مي ديدند که بتوانند با تعدداد زيادي حس گر بي سيم صحنه جنگ را به گونه اي تحت پوشش خود قرار دهند که حتي کوچک ترين اهداف در پيچيده ترين محيط هاي شهري يا جنگل از صحنه ديد خارج نمانند. «پل» عنوا ن مي کند اين مسأله بدين معناست که همواره يک حس گر مناسب وجود خواهد داشت که چهره نيروي معارض را بدون در نظر داشتن محل حرکت وي به ما نشان دهد . از چندي پيش طرح هاي اميدوار کننده اي در حال آزمايش هستند. سازمان طرح هاي پيشرفته تحقيقاتي پنتاگون اخيرا توانايي يافتن تجهيزات پنهان در پشت درختان فشرده با استفاده از رادار پيشرفته را به نمايش در آورد. در يک روند تکاملي، يک نوع جديد رادار با توانايي کاربرد ليزر براي ايجاد تصاوير سه بعدي نزديک به زمان واقعي به سيستم اضافه خواهد شد. حس گرها را مي توان به بي سيم هايي وصل کرد که با فرستادن تصاويري از کوچه ها، خيابان ها و حتي با گذر از پنجره ها، امکان دريافتن صحنه هاي جنگ را فراهم مي آورند. يافتن شيوه هايي براي رديابي دشمنان در زير زمين و داخل ساختمان ها دشوارتر اما ممکن است. به دنبال عمليات «توره بوره» ارتش آمريکا در حال سرمايه گذاري در توليد حس گرهايي است که نسبت به صدا و نوسانات لرزه اي ايجاد شده و فعاليت هاي زير زميني حساسيت بسيار زيادي داشته باشد پردازش اين داده هاي جديد، چالش هايي را به همراه دارد. چندي است که ابررايانه ها قادر به ترکيب اطلاعات برگرفته از ماهواره، اطلاعات رادار و اصوات در يک تصوير واحد هستند. انجام چنين کاري در خصوص يک پياده نظام به هر حال چيز ديگري است . «لوي جکل»، مدير يکي از برنامه هاي سازمان طرح هاي پيشرفته تحقيقاتي پنتاگون مي گويد در صورتي که تعداد زيادي داده حس گر داشته باشيد، تعداد زيادي از افراد بايد به پردازش اين داده ها بپردازند «جکل» و همکارانش در حال توسعه برنامه هاي رايانه اي هستند که براي فيلتر کردن داده هاي غير ضروري از سيستم هاي مصنوعي اطلاعاتي استفاده مي کنند. اما اين برنامه ها سال ها از يک محصول کامل به دور هستند در حال حاضر، عرض باند براي انتقال داده ها به پياده نظام آمريکايي در هر جايي کافي نيست. سازمان طرح هاي پيشرفته تحقيقاتي پنتاگون در صدد است يک ناوگان عظيم هوايي با آنتن مرکزي به طول مجسمه آزادي طراحي کند که 21 هزار متر فراتر از صحنه جنگ قرار مي گيرد و به جمع آوري و پخش داده ها در ميان حس گرها، سربازان و مقرهاي مرکزي مي پردازد. پژوهشگران بررسي سوالات بسيار اساسي در اين زمينه را آغاز کرده اند؛ سوالاتي مثل اين که چگونه وزن آنتن را تا حد بسيار زيادي کاهش دهيم و چگونه هزاران عنصر الکترونيکي را در همکاري با يکديگر طي زمان نگهداريم.
تأمين نيرو نيز کماکان يک سؤال است. در حال حاضر هر سرباز به طور متوسط 22 باطري با خود حمل مي کند «پوراش چاليليپول» از مديران سابق تحقيقاتي در «‌دوراکل» برآورد مي کند که ظرفيت باطري در دهه گذشته سه برابر شده است اما آينده اميدوار به فن آوري هاي سلولي ـ سوختي با وزن کم اما پيشرفته است. چالش هاي بسيار ديگري نيز باقي هستند. عراق قادر بود به ياري رادارهاي ساخت روسيه، علايم الکترونيکي آمريکايي ها را مختل نمايد. سازمان طرح هاي پيشرفته تحقيقاتي پنتاگون در حال آزمون شيوه هايي براي خنثي نمودن چنين ابزارهايي با علايم افراطي است . اما هنوز هم، چهار ستون دانشي که هر سرباز به آن نياز دارد تغيير نکرده است: اين که بداند کجا است؛ هم رزمانش کجا هستند؛ دشمن کجاست؛ و فرمانده از او انجام چه کاري را مي خواهد. هرگونه پيشرفتي در فن آوري براي ارائه اين نوع اطلاعات به کار رود، شيوه جنگ را دچار تحول کرده است .
March 11th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی